زنانی که با گرگ ها می دوند!
کتاب زنانی که با گرگها می دوند قصه های متفاوتی از زبان خانم استس است و روایت هایی از زنانی دارد که از اصل زنانه خود که در واقع به اصل وجودی یک گرگ شباهت دارد دور افتاده اند، گرگ هایی که نماد وفاداری و درندگی و خویی وحشی دارند. البته نقدی که میتوانیم در اینجا به این شکل از روایت داشته باشیم این است که اگر ما به دور از جنسیت به مساله بپردازیم، احساسات عواطف علاقه مندی ها وآسیب پذیری ها در زنان و مردان تفاوتی با هم ندارد.
کتاب زنانی که با گرگ ها می دوند، اثری نوشته ی کلاریسا پینکولا استس است که اولین بار در سال ۱۹۹۲ چاپ شد. «در درون هر زنی یک زن وحشی زندگی می کند. همان نیروی قدرتمندی که آکنده از بصیرت، شور، خلاقیت و دانش بی زمان است. زن وحشی، طبیعت غریزی زنان را نشان می دهد که امروزه در حال انقراض است.» دکتر استس، تحلیلگر پیرو کارل یونگ و داستان سرای اسطوره پرداز، در این کتاب ارزشمند نشان می دهد که چگونه می توان سرزندگی بانوان را دوباره از طریق راه و روشی به دست آورد که او نامش را «حفاری های باستان شناسانه ی ذهنی در ویرانه های ناخودآگاه جنس مونث» می گذارد. دکتر استس با استفاده از اسطوره ها، قصه های پریان و داستان های بومی فرهنگ های مختلف، به زنان کمک می کند که ذهن خود را دوباره به ویژگی های جسمانی و ذهنی کهن الگوی «زن وحشی» پیوند بزنند. کلاریسا پینکولا استس در این کتاب، فرهنگ جدیدی را برای توصیف روان بانوان خلق می کند. کتاب زنانی که با گرگ ها می دوند، اثری مفید و زندگی بخش است و به حقیقی ترین معنای کلمه، به کاوش در ذهن زنان می پردازد.مخصوصا برای زنانی که خود را زیست نکرده اند و یا در بازار کار یا در آشپزخانه ها مشغول سرویس دادن و روبراه کردن اوضاع بوده اند و هیچ فرصتی برای به خود رسیدن و نگاه کردن به فردیت خود را نداشته اند.
هر کسی که به زنی نزدیک می شود در حضور دو زن قرار دارد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق درونی. موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی می کند و به راحتی قابل مشاهده است. اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است اما مخلوق درونی اغلب ناگهان ظاهر می شود و به سرعت ناپدید می گردد و پشت سر خود احساسی عجیب و اعجاب آور به جا می گذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است. این طبیعت دو گانه بصورتی است که یکی با ثبات تر و سرزنده تر و دیگری بی اعتناتر و سردتر می نماید. خویشتن متمدن موجود خوبی است ولی کمی تنهاست. خویشتن وحشی هم به خودی خود خوب است اما آرزومند رابطه با دیگری است. از دست رفتن قدرت های روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از یکدیگر و وانمود کردن این است که دیگری وجود ندارد.